زمزیران(سردشتنامه) نوشته و پژوهشهای محمدفاضل شوکتی
| ||
|
بزرگ مردی به نام ابن الحاج آلانی تحقیق : هادی صفاجو محمد فرزند حاج حسن ، روحانی مشهور و نامی آلان سردشت ، در سال 1111 هجری شمسی در سنجوه ی آلان چشم به دنیا می گشاید. در کتاب " دیاری صفا " اثر شاعر شیرین سخن آلان سردشت ، آقای حمید صفاجو ، از دادن لقب ابن الحاج به محمد چنین آمده است که : هنگامی که پدرش در مراسم مبارک حج بوده ، محمد ، چشم به جهان می گشاید و همین دلیل مبارک باعث می شود که وی را محمد ابن الحاج بنامند. محمد از آوان کودکی به خواسته ی پدر ارجمندش به تحصیل علوم دینی همت می گمارد و در محضر اساتید حوزوی اسلام آباد آلان و کوردستان عراق تلمذ می نماید.آن گاه که به درجه ی اجتهاد می رسد و عالمی مطرح می شود ، سعی در گسترش دین الهی می نماید. پس به تدریس الهیات و دروس حوزوی به علاقه مندان می پردازد و چنان شوری در این مسیر از خود نشان می دهد که بعضی از شخصیت های توانمند منطقه از تلمذ در محضرش بسیار یاد می نمایند از جمله : علامه ی اندیشمند ملا عبدالله بیتوشی " علامه بیتوشی آلانی " ، شیخ معروف نودهی ( پدر کاک احمدی شیخ ) ابن الحاج حتی زمان فراغت از تدریس را نیز به پژوهش و تألیف مشغول بوده ، به نحوی که کتاب ارزشمند ( رفع الخفا ) اثر ماندگار وی هنوز در حوزه های دینی به عنوان کتابی مرجع به شمار می آید. از بزرگواری های این شخصیت ، این گونه بر زبان ها و سینه ها جاریست که : نام گذاری بلندترین کوه آلان به نام هومل " هوملا " که در پی اسلام آوردن و توبه نمودن سه دزد در محضر ابن الحاج روی داد. از کرامات این بزرگوار است. جریان از این قرار بود که : آن زمان ، هنوز اتومبیل اختراع نشده بود و حتی کمتر کسی بود که اسب داشته باشد ، رفت و آمد بسیار مشکل بود. روزی ملا محمد ابن الحاج تصمیم می گیرد به دیدار یکی از صمیمی ترین دوستانش برود . چون اسب نداشت ، به خان ثروتمند روستا پیام می دهد که اسبی برایش تدارک ببیند و برایش بفرستد و خان هم فوراً به غلامانش دستور می دهد که بهترین اسبش را شسته و زین کرده و با نهایت احترام ، خدمت ملا محمد ابن الحاج ببرند و به هر جا خواستند بروند در رکابش باشند. ماموستا ابن الحاج در نهایت فروتنی ، بَلَدی را که ، خان خدمتش فرستاده بود ، تکریم نموده و برمی گرداند و به تنهایی سواره ، راهی دیار دوست می شود. در گردنه ی کوهی بسیار بلند ، بین راه ، چهار دزد یغماگر بدسابقه ، در کمین رهگذاران نشسته بودن که ناگهان یکی از آنها چشمانش به اسبی زیبا و جوان می افتد که روحانی ای بر آن سوار است.فوراً به دیگر دزدها خبر می دهد . دزدها با دقت سوار و اسب را می نگرند. وقتی سواره نزدیک تر می شود ، سه از آنها می گویند ؛ مال ملا مفت !!! ما هم مفتی را مفت می گیریم. !!! که ناگهان یکی از بین آنها لب باز می کندو می گوید این اسب خان است ، خان بفهمد ، زنده زنده پوستمان را می کند و داخلش کاه می ریزد.!!! من نیستم. یکی دیگر هم می گوید من هم شنیده ام این ملا ، کرامات عجیبی دارد ، دعا کند همه تلف می شویم . من هم نیستم !!! حیله گر بزرگ گروه می گوید : این حرفا چیه ؟ اگه از خان می ترسید ، من هم بیم دارم ولی کاری می کنم که خان هرگز نفهمد چه کسی اسبش را ربوده است و اگر از کرامات ملا ، من که اعتقادی به این خرافات ندارم. دیگری می پرسد : ابتکاری داری؟ شما گفتید ، او روحانی است . هنگامی که وی نزدیک شد ، من هم خودم را بد حالت به مریضی می زنم و یکی از شما با زاری و شیون پیش او می رود و می گوید ما دو دوست رهگذر بودیم که در بین راه چنین حالتی برای دوستم روی داده است . خواهشمندم دعایی برایش بخوان تا حالش بهبود یابد. دو نفر دیگرتان هم ، لابلای درختان و دور از چشم ملا ، خود را پنهان کنید و هنگامی که او پیاده می شود و اسبش را می بندند تا کنار من بیاید و برایم دعای بهبود بخواند ، بدون صدا و زبردستانه ، افسارش را از درخت باز کنید و اسبش را بربایید و به مکانی دیگر ببرید تا ماجرا خاتمه می یابد و بعد تکلیف را مشخص می کنم. آری ابن الحاج به گردنه می رسد و آنان زبر دستانه نقشه ی شوم خود را اجرا می کنند. دزد با صدای بلند از ابن الحاج کمک می خواهد ، ابن الحاج بدون اینکه از اسب پیاده شود ، می گوید : انا لله و انا الیه الراجعون ، به درستی که دوست شما به پیش دادرس بزرگ و الله برگشته است. دزدان به غیر از ، دزدی که خود را نقش بر زمین کرده ، در دل می خندند. دزد باز او را صدا می زند و می گوید حالا شما پیاده شوید و دعایی ، یاسینی برایش بخوانید ، باشد که بهبود یابد ! ابن الحاج با قاطعیت می گوید.همه ی ما طعم مرگ را خواهیم چشید و با اراده ی الهی کاری نمی توان کرد. پس با من نزد دوستت بیا و تقدیر الهی را باور کن . ابن الحاج از اسب پیاده می شود اما افسارش را در دست گرفته و بر بالای پیکر بی جان و نعش دزد می رود و برایش فاتحه می خواند و از دوست دزد می خواهد با صدای بلند دوستش را صدا بزند ، سپس دست او را گرفت و نبضش را آزمایش کند و آن گاه با آینه بازدمش را بیازماید و سرت را روی قلب بی تپش او بگذار. دوست دزد ، وقتی همه ی اقدامات را انجام می دهد با صدای بلند گریه می کند ، در این هنگام دو دوست دیگر دزد از مخفیگاهشان بیرون آمده و 3 نفر ، هوملا هوملا ( ای روحانی ، ای ملا ) گویان ، از ابن الحاج تقاضای عفو و بخشش می کنند و ابن الحاج با لحن متینی می گوید : من که باشم ، خدا باید ببخشاید. آن گاه 3 دزد می گویند ، حال ما پیمان می بندیم که توبه کنیم و به جای دزدی به دیگران کمک کنیم و روزی خود را از راه حلال به دست آوریم . ابن الحاج خوشحال می شود و می گوید : قلباً ایمان بیاورید که خدا با مؤمنان است. این دزدها بعدها ، از بزرگ خیرهای روزگار خود می شوند و از آن واقعه به بعد ، آن کوه به " هوملا " یا " هومل " نام گذاری می شود. ابن الحاج ، این بزرگ مرد زمان ، 85 سال عمر پر برکت از خدا هدیه می گیرد و در تیر 1096 شمسی دار فانی را در کوردستان عراق ، وداع می فرماید.آرامگاه نورانی اش ، اکنون در " هزار کانیان " کوردستان عراق است. روحش شاد و یادش گرامی شعری از باوه ر در سوگ ابن الحاج هه زاران ره حمه ت له گیانی پاکی له قه بر و گور و ریگای روناکی ابن الحاج زانی ده ور و زه مان بو مایه ی شانازی هه مو کوردان بو ناوی دونیا مابی ناوی زیندوه هه ر له بار چاوه و لای گه ل زیندوه " باوه ر " پی نوشت : باوه ر تخلص شاعری آقای حمید صفاجو می باشد. منبع : دیاری سه فا - حمید صفاجو نقل از سرای مهر : لینک مطلب http://serayemehr.blogfa.com/post-18.aspx
[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:حاج مصطفی نقیب,یاد ها و خاطره ها, مصطفی نقیب, اولین فرماندار سردشت,نویسندگان سردشتی,, ] [ 22:8 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:ملا حسین ابرا هیمی ,ملا حوسینی بیشا سپی,حیات بیتوشی,بارزان و حرکت الوحی القوم الکردی,کرکوک و توابعها و حکم التاریخ و الضمیر, نویسندگان سردشتی, ] [ 22:4 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:فریدون حکیم زاده,سردشت,سردشت در آئینه اسناد تاریخی, نویسندگان سردشت ,نوسه ری سه رده شتی,تویژه ری سه ده شتی, ] [ 21:59 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:ملا حسین فردوسی,الطلاق فی تفاسیر القرآن ,الشبهات فی التوحید,مشت و مر له سه ر فره ژنی,انقلاب در سرزمین تاریک اندیشان,ژیان نا مه ی فه قی یه ک,, ] [ 21:58 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:معلمان سردشت,مصطفی نقیب,عبدالله قاسمیانی,ملا عبدالله طالبانی,اولین لیسانس سردشت, ] [ 18:32 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
[ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:بیت بیژ,حیران بیژ,شمشال ژه ن ,سردشت,لاوک, هنرمندان سردشت,بیوگرافی ,خضر قادرگرماوی,ژیان نامه , بیت و حیران,فستیوال, ] [ 17:11 ] [ محمد فاضل شوکتی ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |